معنی claxon
claxon
بوق زدن، شاخ
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با claxon
klaxon
klaxon
بوق زَدَن، شاخ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
clamor
clamor
اِعتِراض، سَر و صِدا
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
clamor
clamor
اِعتِراض، گِریِه کُن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
clacson
clacson
بوق زَدَن، شاخ
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
claro
claro
شَفّاف، رُوشَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
claro
claro
شَفّاف، اَلبَتّه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
laxo
laxo
سُست
دیکشنری اسپانیایی به فارسی