معنی causaal
causaal
به طور علّی، علّی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با causaal
causare
causare
عِلَّت آوَردَن، عِلَّت، فُرصَت دادَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
neusaal
neusaal
بینی
دیکشنری هلندی به فارسی
massaal
massaal
بِه طُورِ عَظیم، بِه طُورِ اَنبوه
دیکشنری هلندی به فارسی
causar
causar
عِلَّت آوَردَن، عِلَّت
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
casual
casual
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
causar
causar
عِلَّت آوَردَن، عِلَّت
دیکشنری پرتغالی به فارسی
casual
casual
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
casual
casual
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
basaal
basaal
بِه طُورِ اَساسی، اَساسی
دیکشنری هلندی به فارسی