معنی blozen
blozen
سرازیر کردن، سرخ شدن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با blozen
bolzen
bolzen
مُهرِه کَردَن، پیچ و مُهرِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
blozend
blozend
خِجالَت زَدِه، سُرخ شُدَن، با شَرم، سُرخ رُو
دیکشنری هلندی به فارسی
blazen
blazen
وَزیدَن، ضَربِه زَدَن، پُف کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
blitzen
blitzen
دِرَخشان شُدَن، فِلَش
دیکشنری آلمانی به فارسی
blasen
blasen
تاوَل زَدَن، ضَربِه زَدَن، وَزیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
klonen
klonen
کُپی کَردَن، کلُون
دیکشنری آلمانی به فارسی
bluten
bluten
خون ریختَن، خونریزی
دیکشنری آلمانی به فارسی
blühen
blühen
گُل دادَن، شُکوفِه دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
bloger
bloger
وِبلاگ نِویس، وِرَاثَت
دیکشنری لهستانی به فارسی