معنی bezitter
bezitter
دارنده
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با bezitter
bezitten
bezitten
مالِک بودَن، خُود، دارا بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
bezitterig
bezitterig
بِه طُورِ مالِکانِه، دارایی
دیکشنری هلندی به فارسی
bezetten
bezetten
اِشغال کَردَن، را اِشغال کُنَد
دیکشنری هلندی به فارسی
bitter
bitter
بِه طُورِ تَلخ، تَلخ، تَلخ و نِیشدار
دیکشنری آلمانی به فارسی
bitter
bitter
بِه طُورِ تَلخ، تَلخ
دیکشنری هلندی به فارسی