معنی bewoner
bewoner
ساکن، مقیم
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با bewoner
bewonen
bewonen
سُکونَت داشتَن، ساکِن شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
deponer
deponer
عَزل کَردَن، خَلع کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Bewohner
Bewohner
ساکِن، ساکِنین
دیکشنری آلمانی به فارسی
bewohnen
bewohnen
سُکونَت داشتَن، اِشغال
دیکشنری آلمانی به فارسی
betonen
betonen
تَاکید کَردَن، تَأکید کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
reponer
reponer
پُرکَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
bewonderd
bewonderd
تَحسین شُدِه، تَحسین شُدِه اَست
دیکشنری هلندی به فارسی
bewaker
bewaker
نِگَهبان
دیکشنری هلندی به فارسی
belonen
belonen
جایِزِه دادَن، پاداش، پاداش دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی