معنی bewaring
bewaring
نظارت بر نگهداری، ذخیره سازی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با bewaring
bewering
bewering
اِدِّعا، بَیانیِه
دیکشنری هلندی به فارسی
bertaring
bertaring
دارایِ دَندان، دَندان های نِیش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Rewarding
Rewarding
پاداش دَهَندِه، پاداش دادَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
betaling
betaling
پَرداخت
دیکشنری هلندی به فارسی
beweging
beweging
حَرَکَت
دیکشنری هلندی به فارسی
bepaling
bepaling
شَرط، تَامین
دیکشنری هلندی به فارسی
benaming
benaming
نام گُذاری، نام
دیکشنری هلندی به فارسی
Searing
Searing
سوزان، سُرخ شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Tearing
Tearing
پارِه کُنَندِه، پارِه شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی