معنی besmetten
besmetten
آلوده کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با besmetten
bespotten
bespotten
تَمَسخُر کَردَن، مَسخَرِه کَردَن، تَحقِیر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
besmetting
besmetting
آلودِگی، عُفونَت
دیکشنری هلندی به فارسی
besetzen
besetzen
اِشغال کَردَن، را اِشغال کُنَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
bezetten
bezetten
اِشغال کَردَن، را اِشغال کُنَد
دیکشنری هلندی به فارسی
bemesten
bemesten
کود دادَن، باروَر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی