معنی benoemen benoemen منصوب کردن، نام، نامگذاری کردن، نام گذاشتن، اصطلاح کردن دیکشنری هلندی به فارسی
benommen benommen بِه طُورِ گیج کُنَندِه، مات و مَبهُوت، سَرگَشتِه، گیج، گیج کُنان، مَبهُوت دیکشنری آلمانی به فارسی