معنی benadelen
benadelen
آسیب رساندن، ضرر
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با benadelen
behandelen
behandelen
دَرمان کَردَن، بَرایِ مُقابَلِه با
دیکشنری هلندی به فارسی
benadeeld
benadeeld
مَحروم
دیکشنری هلندی به فارسی
pendelen
pendelen
رَفت و آمَد کَردَن، رَفت و آمَد
دیکشنری هلندی به فارسی
bundelen
bundelen
بَستِه بَندی کَردَن، بَستِه بَندی
دیکشنری هلندی به فارسی