معنی bedraden
bedraden
سیم کشیدن، سیم
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با bedraden
bedragen
bedragen
مِقدار داشتَن، مَقادیر
دیکشنری هلندی به فارسی
begraben
begraben
دَفن کَردَن، بِه خاک سِپُردِه شُد
دیکشنری آلمانی به فارسی
befragen
befragen
نَظَرسَنجی کَردَن، سُؤال
دیکشنری آلمانی به فارسی
bedrohen
bedrohen
تَهدِید کَردَن، تَهدید کُنَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
betragen
betragen
مِقدار داشتَن، باشَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
verraden
verraden
خِیانَت کَردَن، خِیانَت کَردِه، خِیانَت شُدِه
دیکشنری هلندی به فارسی
betreden
betreden
پا گُذاشتَن، وارِد کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
begraven
begraven
دَفن کَردَن، بِه خاک سِپُردِه شُد
دیکشنری هلندی به فارسی
bedreven
bedreven
ماهِر
دیکشنری هلندی به فارسی