معنی bazig
bazig
رئیس مآب، رئیس، سلطنت طلب
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با bazig
wazig
wazig
مُبهَم، تار شُد، بِه طُورِ مُبهَم، تاریکانِه، کَثیف
دیکشنری هلندی به فارسی