معنی afdwingen
afdwingen
اجرای قانون کردن، اجرا کنند
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با afdwingen
afdingen
afdingen
چانِه زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
dwingen
dwingen
وادار کَردَن، زور، اِجبار کَردَن، مَجبور کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی