معنی aanklagen aanklagen متّهم کردن، شکایت کند، استیضاح کردن، تعقیب قانونی کردن، شکایت کردن دیکشنری هلندی به فارسی
anklagen anklagen اِتِّهام کَردَن، مُتَّهَم کَردَن، اِستیضاح کَردَن، تَعقِیب قانونی کَردَن دیکشنری آلمانی به فارسی