جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هورمک

اورمک

اورمک
پارچه پشمینه صوف، که و طاقی پشمین، امروز جامه ایست پنبه یی برنگ خاکستری
فرهنگ لغت هوشیار

پورمک

پورمک
بورک. کفک. ظاهراً مصحف بورک باشد. (رودکی نفیسی ج 3 ص 1182)
لغت نامه دهخدا

خورمک

خورمک
مهره ای که جهت دفع چشم زخم بر گردن کودکان آویزند. (ناظم الاطباء). مورش. کجی. مهرۀ آبی
لغت نامه دهخدا

خورمک

خورمک
دهی است از دهستان طبس مسینای بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع بر سر راه شوسۀ عمومی بیرجند به درح. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 125 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری. راه اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

اورمک

اورمک
کلاه طاقی پشمین را گویند. بعضی این لغت را ترکی میدانند. (برهان) (از آنندراج). کلاه.
لغت نامه دهخدا

هورمه

هورمه
دهی است از بخش کنگان شهرستان بوشهر. دارای 100 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و تنباکو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا