جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هلبژیر

هلبسیس

هلبسیس
کسی. (منتهی الارب) : ما فی الدار هلبس و هلبسیس، کسی نیست که با وی انس توان گرفت. (از اقرب الموارد) ، جامه. (منتهی الارب) : ما علیه هلبسیس و هلبسیسه، بر او جامه ای نیست. (از اقرب الموارد). رجوع به هلبس شود
لغت نامه دهخدا

غلبیر

غلبیر
آلتی است دارای سطحی مشبک که از روده یا مفتول بافند و دیواره ای مدور از تخته دارد و بدان آرد و اشیای دیگر بیزند، جمع غرابیل. یا غربال آبگون. فلک. یا آب به غربال پیمودن، کاری بیهوده کردن، یا آب با (در) غربال بیختن، (پیمودن) کاری عبث کردن امری بیهوده انجام دادن، یا غربالش کن. در جواب کسی گویند که پس از گفتن چیزی از شخصی گوید: کم است
فرهنگ لغت هوشیار

غلبیر

غلبیر
غربال. (فرهنگ جهانگیری). لغتی در غربال و غربیل، و امروز در اراک (سلطان آباد) همین تلفظ متداول است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به غربال شود:
گر خاک زمین جمله به غلبیر ببیزند
چه سودکه یک ذره نیابند اثر از من.
شیخ عطار (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

هژیر

هژیر
هجیر، خوب، پسندیده، زیبا، چابک، چالاک، خوب چهره، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
هژیر
فرهنگ نامهای ایرانی

هژیر

هژیر
پسندیده، نیکو، برای مِثال نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر / با طالعِ مبارک و با کوکبِ منیر (منوچهری - ۴۸)، به شاهِ کیان گفت زردشتِ پیر / که در دینِ ما این نباشد هژیر (فردوسی - ۵/٨4)،
زیبا، برای مِثال خمّیده گشت و سست شد آن قامتِ چو سرو / بی نور ماند و زشت شد آن صورتِ هژیر (ناصرخسرو - ۱۰۳)،
جلد، چابک، برای مِثال دریغ آن سرِ تخمۀ اردشیر / دریغ آن جوان و سوار هژیر (فردوسی - ۸/۴۶۹)،
زیرک، هوشیار
هژیر
فرهنگ فارسی عمید