جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نگینا

نگینه

نگینه
نگین: گفتند این تخیل چنانست چون مهر پذرفتن موم از نگینه انگشتری
نگینه
فرهنگ لغت هوشیار

رنگینا

رنگینا
شَلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، شَلیر، شَفرَنگ، تالانِه، شَکیر، رَنگینان، تالانَک، مالانَک، شَفترَنگ
رنگینا
فرهنگ فارسی عمید

اگینا

اگینا
جزیره ای در سواحل یونان، در خلیج سارونیک، 20متری پیرائوس. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

نگینه

نگینه
فص ّ. (دهار) (منتهی الارب). نگین. سنگ قیمتی که در نگین دان انگشتری نصب کنند:
برنگارد به جای مهر شرف
نام تو بر نگینۀ خاتم.
مسعودسعد.
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
که بر نگینۀ شاهی نبشته بادش نام.
مسعودسعد.
تیری بیامد و بر نگینۀ انگشتری زد و خرد بشکست. (نوروزنامه). ولیکن ملوک را بجز دو نگینه روا نبود داشتن یکی یاقوت که از گوهرها قسمت آفتاب است... و دیگر پیروزه. (نوروزنامه).
خاتم اقبال و بخت و دولت او را
مشتری و ماه حلقه باد و نگینه.
سوزنی.
از رشک چتر لعل تو در تاب می شود
خورشید کو نگینۀ پیروزه خاتم است.
انوری (از آنندراج).
چو خاتم ار همه تن چشم شد دلم چه عجب
که حسبی اﷲ نقش است بر نگینۀ من.
خاقانی.
، قطعه سنگ گران بها از قبیل الماس و یاقوت و زمرد و لعل که برای مرصع کردن چیزی به کار برند و مجازاً به ستاره اطلاق شود:
ز دانش نردبانی ساز و برشو
بر این پیروزه چرخ پرنگینه.
ناصرخسرو.
هر لعل کآن ز دیدۀ فیروزه چرخ ریخت
یک یک نگینۀ کمر آفتاب شد.
امیرخسرو (از آنندراج).
، کنایه از عدسی های چشم است. (یادداشت مؤلف) : و سر وی (مگس) خرد بود، احتمال نکرد که چشمش پلک داشته باشد، وی را دو نگینه آفرید بی پلک بر مثال آئینه تا صورتها در وی بنماید... وی را بدل پلک دو دست آفرید تا هر ساعت بدان دو دست آن دو نگینه را می ستردو پاک می کند. (کیمیای سعادت).
گه به نیسان ز گل نگینه کنی
گه به دی ز آب آبگینه کنی.
سنائی
لغت نامه دهخدا

نگینان

نگینان
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، در61هزارگزی شمال غربی درمیان، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 370 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندر و بنشن و لبنیات، شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

نگیسا

نگیسا
نام چنگی خسروپرویز. (از برهان قاطع) (آنندراج) (از جهانگیری). نگیسا. نکیسا. یکی از رامشگران عهد خسروپرویز است، اختراع خسروانی را بدو نسبت داده اند. (کریستن سن از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا