جدول جو
جدول جو

معنی مهرمنیر

مهرمنیر(دخترانه)
مهر (فارسی) منیر (عربی) خورشید روشن و درخشان
تصویری از مهرمنیر
تصویر مهرمنیر
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با مهرمنیر

مهرمانی

مهرمانی
مهرگانی، که نام لحن بیست و پنجم باشد از سی لحن باربد. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا

مهرپذیر

مهرپذیر
نقش گرفته. نقش پذیرفته:
در شب تیره آن سراج منیر
شد ز نقش مراد مهرپذیر.
نظامی (هفت پیکر ص 11).
، نقش و نشان گیرنده
لغت نامه دهخدا

آهرمنی

آهرمنی
منسوب به آهرمن.
- کلمات آهرمنی، کلمات زشت و نیز آن کلمات که بجای کلمه های خوب آرند بقصد ایذاء و تخفیف و اهانت، مانند درائیدن و لاییدن به معنی گفتن. ترکیدن، بجای زادن. تمرگیدن، بجای نشستن یا خفتن. کپیدن و کپۀ مرگش را گذاشتن، بجای خفتن. کوته کردن، بجای زائیدن بسیار. گوربگور افتادن، بجای مردن. عر زدن، بجای گریه کردن. گورش را گم کردن، بجای رفتن. کوفت یا زهرمار کردن، بجای خوردن. جان بکن، بجای بده. گم شو، بجای برو. خفه شو، بجای مگوی و ساکت شو. خبر مرگت بیاید، بجای چرا دیر آمدی یا چرا دیر آیی
لغت نامه دهخدا

هرمسیر

هرمسیر
معرب هرمز اردشیر. نام سوق الاهواز است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

مهرمند

مهرمند
دارای مهر. بامحبت. دوست:
آنچنان رو که غلامان رفته اند
تا سگش گردد حلیم و مهرمند.
مولوی
لغت نامه دهخدا