جدول جو
جدول جو

معنی لطفعلی

لطفعلی(پسرانه)
آنکه دارای لطف و مهربانی ای چون لطف و مهربانی علی (ع) است
تصویری از لطفعلی
تصویر لطفعلی
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با لطفعلی

لطفعلی

لطفعلی
حاج میرزا لطفعلی، ابن میرزا احمد مجتهد تبریزی. صاحب شرحی بر کتاب ریاض المسائل استاد خود سیدعلی طباطبائی به نام اوثق الوسائل فی شرح ریاض المسائل و آن در فقه و تا مبحث تیمم است. (ریحانه الادب ج 2 ص 417)
شاعر. در طهران به کسب صرافی مشغول بود و این مطلع از او ملاحظه شد، بد نگفته است:
آه کز دیدن او گریه برآورد مرا
آخر این گریه بلائی به سر آوردمرا.
(آتشکدۀ آذر ص 217)
لغت نامه دهخدا

طفیلی

طفیلی
میهمان ناخوانده، ناخوانده ای که همراه با میهمان خوانده در آید
طفیلی
فرهنگ لغت هوشیار

طفیلی

طفیلی
انگل، مانند انگل، گیاه یا حیوانی که از گیاه یا حیوان دیگر تغذیه کند
طفیلی
فرهنگ فارسی معین

طفیلی

طفیلی
کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده، کنایه از وابسته به دیگری، در علم زیست شناسی انگل
طفیلی
فرهنگ فارسی عمید

طفیلی

طفیلی
مهمان ناخوانده. (دهار). ناخوانده ای که به همراه به مهمان خوانده درآید. آنکه بی دعوت همراه میهمانان درآید. آنکه ناخوانده به مهمانی رود. (منتخب اللغات). منسوب به طفیل الاعراس یا طفیل العرائس یعنی طفیل بن زلال کوفی که به مهمانیها ناخوانده رفتی. انگل. سورچران. ضیفن. (دهار) (منتخب اللغات). کاسه لیس. شولقی. قرواش. ابوصفر. مفت خوار:
بانوی شرق و غرب که چون خوان نهد به بزم
عنقا مگس مثال طفیلی ّ خوان اوست.
خاقانی.
ما زله خوار مائدۀ میر حاجبیم
نعمان روزگار طفیلی خوان ماست.
خاقانی.
کریمان دوست تر دارند مهمان طفیلی را.
صائب.
- طفیلی شراب، واغِل.
- طفیلی طعام، وارِش
لغت نامه دهخدا

طفیلی

طفیلی
اصلش از ملوکان جهانشاه پادشاه است. اوقات به بنائی میگذرانید. این بیت از اوست:
در باغ نوشکفته نه آن غنچۀ گل است
بر چوب کرده گل سر خونین بلبل است.
(تحفۀسامی ص 139)
لغت نامه دهخدا

شطعلی

شطعلی
دهی از بخش هویزۀ شهرستان دشت میشان. آب آن از نهر سابله است. سکنۀ آن 650 تن و محصول آنجا لبنیات و صنایع دستی زنان حصیربافی می باشد. راه آن اتومبیل رو است. در نزدیکی این آبادی امام زاده ابوالخفار واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا