خاک مخلوط با آب، خاک قبر، خاک، کنایه از ذات، سرشت گل سفید: نوعی سنگ آهک به رنگ سفید که گاهی به واسطۀ وجود مواد خارجی به رنگ زرد یا سبز یا خاکستری است و هرگاه آن را در کوره حرارت بدهند و بعد بگذارند سرد شود، تبدیل به آهک می گردد
عضو تولید مثلی و تکثیر گیاهان که از برگ های تغییر شکل یافته به وجود آمده است. گل ممکن است سلول های هر دو جنس نر و ماده را شامل باشد و یا فقط ممکن است سلول های یک جنس (نر و یا ماده) را دربرداشته باشد. اکثر گل ها دارای رنگ های مخت
دروازه، در بازی هایی مانند فوتبال، جایی که باید توپ داخل آن شود تا امتیاز به دست بیاید، امتیازی که پس از عبور توپ از دروازه یا سبد یک تیم به تیم مقابل تعلق گیرد
اندام تولید مثل گیاهان نهان دانه که پس از مدتی به جای آن میوه به وجود می آید و شامل کاسبرگ، گُلبرگ، پرچم و مادگی است مثلاً گُل سیب، گُل بادام، هر یک از گیاهان بوته ای یا درختچه ای کوچک با قسمتی شبیه اندام تولیدمثل گیاهان نهان دانه مثلاً گُل لاله عباسی، گُل سرخ، نقش و نگار مثلاً لباس گُل دار، کنایه از قسمت مرغوب هر چیز مثلاً گُل هندوانه، واحد شمارش برخی چیزها، قطعه مثلاً یک گُل زغال، نوک سوختۀ فتیله، بخش کوچک و دایره مانند در سطح چیزی، لکه، مهرۀ بازی گُل یا پوچ، سگک مثلاً گُل کمربند، کنایه از رُخ، چهره وارد شدن توپ به دروازۀ حریف یا در حلقۀ بسکتبال، دروازه گل آتشی: گل سرخ گل ادریسی: گل تزیینی به شکل خوشه، سرخ کم رنگ، بنفش و سفید با برگ های بیضی درشت که بوتۀ آن همیشه سبز است گل ارمنی: قسمی خاک سرخ رنگ که جنس آن آلومین، سیلیس و آهن است و در قدیم بر روی محل ورم کرده می مالیدند گل استکانی: نوعی گل تزیینی با برگ های بزرگ، گل هایی به شکل استکان یا زنگوله که در بیابان و هم در باغچه می روید گل اشرفی: گیاهی زینتی با گل های زرد کوچک شبیه گل همیشه بهار گل برف: گیاهی پایا با ریزوم ضخیم، ساقۀ کوتاه، برگ های بیضی نوک تیز و گل های سفید کوچک که برگ و گل آن برای تسکین برخی بیماری های قلبی به کار می رود، گل برفک، موگه گل بهمن: نوعی گل سفید رنگ، با بوتۀ پرخار، برگ های دراز و بریده و ریشۀ شبیه زردک که در جنگل ها و کوه ها می روید و در زمستان و میان برف گل می دهد، بهمن، بهمنان گل جالیز: گلک گل جعفری: گلی تزیینی، زرد رنگ، برگ های ریز، بوتۀ کوتاه، بوی تند و نامطبوع که چند نوع پرپر، زرد کم رنگ و زرد پر رنگ مایل به سرخ دارد گل چای: از اقسام گل محمدی با گل های پُرپَر گل حنا: گلی تزیینی به رنگ سفید، بنفش یا سرخ کم رنگ با بوتۀ کوتاه و برگ های دندانه دار و نوک تیز گل خنجری: گیاهی با برگ های بزرگ و ضخیم و گل های زرد رنگ که در نواحی گرمسیر می روید و از برگ های آن الیافی به دست می آید گل ختمی: گیاهی از تیرۀ پنیرکیان با ساقۀ ضخیم، برگ های پهن و گل های درشت صورتی یا مایل به ارغوانی گل زرد: نوعی گل کم پر به رنگ زرد و شاخه های بلند و پرخار که بیشتر در کوهستان می روید، تیغ کوهی گل ساعتی: گیاهی زینتی دارای برگ های بیضی و گل های درشت شبیه ساعت به رنگ سرخ یا آبی گل سرخ: گلی معطر با گلبرگ های سرخ، ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، آتشی گل سرسبد: گل روی سبد، گل زیبا و برگزیده، کنایه از شخص برگزیده و عزیز، کنایه از آنکه طرف مهر و محبت مخصوص کسی باشد گل سرنگون: بخور، بخور مریم گل سنگ: از رستنی های نهان زا که روی برخی سنگ ها یا تنۀ درختان به شکل ورقه های نازک و به رنگ های گوناگون مخصوصاً سبز مایل به زرد می روید که برخی مصرف دارویی و برخی به واسطۀ داشتن اِسانس و مواد رنگی در صنعت به کار می روند گل سوری: گل سرخ، گل آتشی گل صدتومانی: نوعی گل درشت و پُرپَر به رنگ های زرد و سرخ و سفید با بوتۀ پرشاخ و برگ و ریشۀ غده ای که پاجوش یا ریشۀ آن را می کارند گل قاصد: گیاهی خودرو با برگ های بریده و سبز رنگ که ساقۀ آن دارای شیرابۀ سفید رنگ است و در کشتزارها می روید گل کاغذی: گلی که از کاغذ درست کنند، نوعی گل استکانی به رنگ بنفش یا سرخ کم رنگ و بسیار نازک و ظریف شبیه گلی که از کاغذ درست می کنند. بوتۀ این گیاه بزرگ و دارای ساقه های بلند و از دیوار یا پایه بالا می رود گل کردن: گل درآوردن، گل دادن درخت یا بوتۀ گل، کنایه از ظاهر شدن، نمودار گشتن، جلوه کردن گل کوکب: کوکب گل گاوزبان: گاوزبان گل گلاب: از اقسام گُل سرخ که کم پر و کم دوام است و غالباً سایر اقسام گُل سرخ را به آن پیوند می زنند، گل محمدی گل گندم: قنطوریون گل ماهور: گلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گل هایی زرد رنگ و گلبرگ هایی سست، گل ماهوتی، خرگوشک گل محمدی: از اقسام گل سرخ که کم پر و کم دوام است و غالباً سایر اقسام گل سرخ را به آن پیوند می زنند، گل گلاب گل مریم: نوعی گل سفید و خوش بو با بوتۀ پیازدار که پیازش را می کارند گل مصنوعی: گلی که از کاغذ یا مادۀ دیگر درست کنند گل مولا: عنوانی برای مرد درویش، درویش گل میمون: نوعی گل به رنگ زرد، سرخ یا سفید شبیه صورت میمون با بوتۀ کوتاه و ساقه های راست و برگ های باریک که هرگاه دو پهلوی آن را با دو انگشت فشار بدهند لب هایش از هم باز می شود گل مینا: نوعی گل که قسمت وسط آن زرد رنگ و به شکل قرص است و اطرافش گلبرگ های سفید یا آبی کم رنگ دارد گل نگونسار: گیاهی تزیینی و خوش بو با ساقۀ کوتاه و گل های سرخ یا کبود و کمی سرازیر که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، بخور مریم، چنگ مریم، پنجۀ مریم، گل سرنگون، گل نگون سار، سیکلامن گل نوروز: پامچال گل یخ: درختی کوتاه، برگ های بزرگ و پهن و نوک تیز با گل های زرد رنگ و خوش بو که در زمستان شکفته می شود
پهلوی گیل. رجوع به هوبشمان ص 927 شود. (ازحاشیۀ برهان قاطع چ معین). خاک به آب آمیخته. (برهان) (غیاث) (آنندراج). طین. وَحَل. عثیر، گل و لای که به اطراف پایها ریزد. عثیر. گل و لای تنک. طِآه رَبدیا رَبَد، گل تنک. صلصال، گل نیکو. (منتهی الارب). سرانشان به شمشیر برکرد چاک گل انگیخت از خون ایشان ز خاک. فردوسی. زدی گیو بیداردل گردنش به زیر گل و خاک کردی تنش. فردوسی. از سر کوه بادی اندرجست گل من کرد زیر گل پنهان. فرخی. به اندازۀ لشکر او نبودی گر از خاک و از گل زدندی شیانی. فرخی. از آب خوش و خاک یکی گل بسرشتم کردم سر خمتان به گل و ایمن گشتم بنگشت خطی گرد گل اندر بنوشتم گفتم که شما را نبود زین پس بازار. منوچهری. مانده همیشه به گل اندر درخت باز روان جانوران چپ و راست. ناصرخسرو. بموم و روغن و گل شوخ زخمه گه کن نرم که تا بدست بزرگان دین ضرر نبود. سوزنی. وز گل راه و که دیوار او مشتری بام مسیح اندای باد. خاقانی. چگونه ساخت از گل مرغ عیسی چگونه کرد شخص عازر احیا. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 12). در همسایگی آن زن گرمابه ای است هم آنجا برویم و از گنده پیر گل و شانه خواهیم... شما همین جای باشید تا من گل و شانه آرم. (سندبادنامه ص 294). ز اولین گل که آدمش بفشرد صافی او بود دیگران همه دُرد. نظامی. هست خشنود هر کس از دل خویش نکند کس عمارت گل خویش. نظامی. عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت. مولوی. یکی بندۀ خویش پنداشتش زبون دید و در کار گل داشتش. سعدی. آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی. حافظ. هم نان کسان حلال خورده هم خوردۀ خود حلال کرده. امیرخسرو. ، گاهی بمعنی خاک منجمد و خشک شده نیز باشد. (غیاث) (آنندراج) ، خاک: همیشه تا ز گل و باد و آب و آتش هست نهاد خلق جهان را طبایع و ارکان. عنصری. کسی خسبد آسوده در زیر گل که خسبند از او مردم آسوده دل. سعدی (بوستان). گر خود از اصل بنگریم او را آب و گل مادر و پدر باشد. ؟ ، خلقت. طینت. مایه. فطرت: گفت ای گلت از وفا سرشته نقشت فلک از وفا نوشته. مسعودسعد. بختی است خود این طایفه را کز گل ایشان گر کوزه کنی آب شود خشک به کاریز. سوزنی. - امثال: کار دل است کار خشت و گل نیست. گاو کی داند که در گل گوهر است. گل زن و شوهر از یک تغار برداشته اند. ندهد گل بگل خورنده طبیب. هر کس که او گل کند گل خورد. - خورشید به گل یا آفتاب اندودن و پوشیدن، کنایه از کار بزرگ و مشهودی را مخفی کردن: چنین داد، پاسخ بت دل گسل که خورشید پوشید خواهی به گل. اسدی. کسی کو با من اندر علم و حکمت همسری جوید همی خواهد که گل بر آفتاب روشن انداید. ناصرخسرو. چون بشکلت نظر کنم گویم کس به گل آفتاب انداید. انوری. با عشق مزن دم صبوری خورشید فلک به گل میندای. ابن یمین. کی به گل پنهان توان کردن فروغ آفتاب. ابن یمین. - در گل فرورفتن، به کاری درماندن. به مشکلی دچار شدن: نه سعدی در این گل فرورفت و بس که آنانکه بر روی دریا روند. سعدی (طیبات). - در گل ماندن، کنایه از درماندن و عاجز شدن. سرگردان و حیران شدن: مشو با زبون افکنان گاودل که مانی در اندوه چون خر به گل. نظامی. غریق غم شدم افتاده در دل بماندم چون خری رنجور در گل. نظامی. هرکه به گل دربماند تا بنگیرند دست هرچه کند سعی بیش پای فروتر شود. سعدی (طیبات). - گل بر سر داشتن و نشستن، شتاب کردن. عجله کردن: که گر گل بسرداری اکنون مشوی یکی تیز کن مغز و بنمای روی. فردوسی