نام پادشاهی که پدر اسفندیار روئین تن بود. (آنندراج) (غیاث). نام پنجم پادشاه کیانی که شت زردشت در زمان سلطنت وی مبعوث گردید. (ناظم الاطباء). رجوع به گشتاسب و فهرست ایران باستان شود
همان گشتاسب است: گشتاسف واسطۀ قلادۀ اکاسرۀ عجم و کبار ایران بوده است. (سندبادنامه صص 4-5). رجوع به مزدیسنا تألیف معین ص 82، 108 و نزهه القلوب ص 69، 92، 93، 122، 125، 140 و 245 شود
در اوستا و پارسی باستان ویشتاسپه (یونانی اوستاسپس) مرکب از دو جزء ویشته بمعنی از کار افتاده یا ترسو و محجوب و جزء دوم اسپه همان اسپ است. جمعاً یعنی دارندۀ اسب از کار افتاده مورخان ایرانی و عرب نام او را ’بشتاسب’ و ’بشتاسف’ نیز ضبط کرده اند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام پادشاهی است معروف و او پدر اسفندیار روئین تن بود. گویند یکصدوشصت سال پادشاهی کرد و دین زردشت پذیرفت و چون زردشت کشته گردید بجای او منصوب شد و آیین زردشت را برپای داشت. (برهان). فردوسی نام دو پسر لهراسب را ذکر کرده، گشتاسب، زریر. در بندهش کتاب مذهبی مزدیسنا (پهلوی) فصل 31، بند 29، آمده: ’لهراسب، گشتاسب و زریر و برادران دیگر بوجود آمدند’. گشتاسب در اوستا ویشتاسپه ذکر شده (یعنی دارندۀ اسب چموش). همین کلمه نزد یونانیان هوستاسپس گردیده، مورخان ایرانی و عرب نام او را ’بشتاسب’ و ’بشتاسف’ نیز ضبط کرده اند. لهراسب چون از تاج و تخت چشم پوشید، طبق وعده قبلی سلطنت را به فرزند هنرمند خود تفویض کرد: چو گشتاسب را داد لهراسب تخت فرودآمد از تخت و بربست رخت. و گشتاسب از آن پس طبق گفتار بندهش، فصل 34 بند 7 و نیز به قول فردوسی 120 سال پادشاهی کرد اما لهراسب خود: به بلخ گزین شد بر آن ’نوبهار’ که یزدان پرستان آن روزگار مر آن خانه را داشتندی چنان که مر مکه را تازیان این زمان. (مزدیسنا تألیف محمد معین ص 323). یکی نام گشتاسب و دیگر زریر که زیر آوریدی سر نره شیر. فردوسی. تارک گشتاسب یافت افسر لهراسب زال همایون به تخت سام برآمد. خاقانی. رجوع به یسنا ص 105 و خرده اوستاص 31، 32، 40، 55، 60، 132، 224، 227، 228 و تاریخ سیستان ص 34 و تاریخ گزیده ص 65، 95، 98، 818 و یشتهای پورداود ج 2 ص 85، 87، 106، 157، 184، 207، 209، 214، 215، 219، 229، 248، 266، 273 و 330 و فهرست مزدیسنا تألیف محمد معین و سبک شناسی بهار ج 1 ص 4، 8، 9، 14، 36 و 118 و ج 2 و ص 24، 231 و 244 و فهرست فرهنگ ایران باستان شود
آتش بشتاسف، و اما آتش بشتاسف چنین گویند که آن آتش آتشی است که به نیمور بناحیت انار بوده است. (تاریخ قم ص 90). و آتشکدۀ آن و آتش در آن ’نیمور’ بشتاسف ملک نصب کرده است. (تاریخ قم ص 74) ، منسوب به بشت بادغیس هرات. (از معجم البلدان) (از اللباب ص 126)
ویشتاسب. بشتاسف. گشتاسب. رجوع به گشتاسب و مزدیسنا و ادب پارسی و الوزراء الکتاب ص 6 و کامل ابن اثیر ج 1 ص 110، 117 و قفطی ص 13، 18 و ایران باستان ج 2 ص 956 و ج 3 ص 2571 شود