جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کیاچهر

کیاخره

کیاخره
در ایران باستان غلبه، قدرت، فرّ و شکوه شاهنشاهی که اهورامزدا، ایرانیان را از آن برخوردار می ساخت، خُرِّۀ کیانی، فَرِّۀ ایزَدی
کیاخره
فرهنگ فارسی عمید

دیوچهر

دیوچهر
دیوچهره. دیوصورت. زشت روی:
چنین کار نامد بگودرزیان
از آن دیوچهران تورانیان.
فردوسی.
هوا تیره چون پود بر تار شد
بر آن دیوچهران جهان تار شد.
اسدی.
از ایرانیان کس نبد دیده چیر
چنان دیوچهران گرد دلیر.
اسدی.
فرود آمد زروزن دیوچهری
نبوده در سرشتش هیچ مهری.
نظامی.
فرشته صفت گرد آن دیوچهر
همی گشت چون گرد گیتی سپهر.
نظامی
لغت نامه دهخدا

زیباچهر

زیباچهر
خوبروی. جمیل. زیباروی:
قصه چون گفت ماه زیباچهر
در کنارش گرفت شاه به مهر.
نظامی.
حکم کردندراصدان سپهر
کان خلف را که بود زیباچهر.
نظامی.
چون چنان دید ماه زیباچهر
دست بر دست من نهاد به مهر.
نظامی
لغت نامه دهخدا

شیرچهر

شیرچهر
که به صورت شیر باشد. که صورت شیر دارد:
همه کژدم وش و خرچنگ کردار
گوزن شیرچهر و گاوپیکر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

کیاخره

کیاخره
نوری را گویند که از جانب اﷲ به پادشاهان فایض گردد، چه کیا به معنی پادشاه و خره نوری باشد از جانب خدای تعالی فایض بر بندگان خود که به سبب آن ریاست کنند. و با واو معدوله هم آمده است که کیاخوره باشد. (برهان). نوری است که از جانب خدا بر روح پادشاهان نازل شود که بدان حشمت و شوکت و قدرت و عدالت حاصل نمایند... (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به کیاخوره شود
لغت نامه دهخدا

کیاجور

کیاجور
دانا. (صحاح الفرس). عاقل و دانا. (فرهنگ رشیدی). عاقل و فاضل و دانا را گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا