منظر شاهانه. (ناظم الاطباء). که منظری شاهانه دارد. شاه سیما: به پیمان شکستن نه اندرخوری که شیر ژیانی و کی منظری. فردوسی. تو پور جهان نامور مهتری که شیر ژیانی و کی منظری. فردوسی
هم منش. متحدالطبع. (یادداشت مؤلف). یک سیره. یک نهاد. بر سیرت و طبعواحد. متحد. یک زبان. هم قول. متحدالقول: به هر نیک و بد هر دوان یک منش به راز اندرون هردوان بدکنش. بوشکور
بنابه قول ابوریحان پسر کیقباد و جد کی لهراسب بوده است اما حمزۀ اصفهانی و مسعودی کیفشین (کی پشین) نقل کرده اند. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین، متن و حاشیۀ ص 322). رجوع به کیفشین و کی پشین شود