جدول جو
جدول جو

معنی کی منوش

کی منوش(پسرانه)
از پادشاهان یا شاهزادگان پیشدادی بنا به روایت تاریخ سیستان
تصویری از کی منوش
تصویر کی منوش
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با کی منوش

کی منش

کی منش
صاحب طبع شاهانه. شاه طبیعت. بزرگ منش:
چنین داد پاسخ که ای کی منش
ز تو دور بادا بد بدکنش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

کی منظر

کی منظر
منظر شاهانه. (ناظم الاطباء). که منظری شاهانه دارد. شاه سیما:
به پیمان شکستن نه اندرخوری
که شیر ژیانی و کی منظری.
فردوسی.
تو پور جهان نامور مهتری
که شیر ژیانی و کی منظری.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

بی منش

بی منش
مُرَکَّب اَز: بی + منش، پست. سبک:
فرستاده ای بی منش برگزید
که آن خلعت ناسزا را سزید.
فردوسی.
کنون بی منش زینهاری شدم
ز اوج بلندی به خواری شدم.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا

کیانوش

کیانوش
یکی از دو برادر فریدون، (ناظم الاطباء) :
یکی بود از ایشان کیانوش نام
دگر نام پرمایۀ شادکام،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

یک منش

یک منش
هم منش. متحدالطبع. (یادداشت مؤلف). یک سیره. یک نهاد. بر سیرت و طبعواحد. متحد. یک زبان. هم قول. متحدالقول:
به هر نیک و بد هر دوان یک منش
به راز اندرون هردوان بدکنش.
بوشکور
لغت نامه دهخدا

کیمنش

کیمنش
بنابه قول ابوریحان پسر کیقباد و جد کی لهراسب بوده است اما حمزۀ اصفهانی و مسعودی کیفشین (کی پشین) نقل کرده اند. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین، متن و حاشیۀ ص 322). رجوع به کیفشین و کی پشین شود
لغت نامه دهخدا