جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فرمند

فرمند

فرمند
از: فر (= فره) + مند که پساوند اتصاف است. این لغت مأخوذاز فرهنگ دساتیر است. (حاشیۀ برهان چ معین). در آثار قدما به تشدید ثانی به کار رفته است:
به بهرام گفتند کای فرمند
به شاهی تویی جان ما را پسند.
فردوسی.
خدیو زمانه کی فرمند
گشاینده گیتی و ضحاک بند.
اسدی
لغت نامه دهخدا

فرغند

فرغند
پلید، گندیده، بدبو، در علم زیست شناسی عَشَقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، پاپیتال، لوک، جلبوب، دارسج، ازفچ، غساک، لبلاب، نیژ، نویچ، بدسگان، سَن، فژغند، برای مِثال ایا سروبن در تک وپوی آنم / که فرغند آسا بپیچم به تو بر (رودکی - ۵۰۰)
فرغند
فرهنگ فارسی عمید

کرمند

کرمند
تند و تیز، شتاب کار، چست و چالاک، برای مِثال مکن امید دور و آز دراز / گردش چرخ بین چه کرمند است (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۳)
کرمند
فرهنگ فارسی عمید

فرهمند

فرهمند
باشکوه، با شان و شوکت، کنایه از دانا، هوشمند، برای مِثال فرهمندی را به دل در جای ده / سود کی داردت شخصی فرهمند (ناصرخسرو - مجمع الفرس - فرهمند)
فرهمند
فرهنگ فارسی عمید

فروند

فروند
واحد شمارش هواپیما، کشتی، هلی کوپتر و مانند آن مثلاً سه فروند هواپیما، سکان کشتی، چوبی که پشت در قرار بدهند که در باز نشود، کلون
فروند
فرهنگ فارسی عمید