جدول جو
جدول جو

معنی عزیزه

عزیزه(دخترانه)
مؤنث عزیز، گرامی، محبوب، گرانمایه، محترم
تصویری از عزیزه
تصویر عزیزه
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با عزیزه

عزیزه

عزیزه
دختر عبدالملک بن محمد بن عبدالرحمان قرشی هاشمی اندلسی. از زنان فاضل و صالح بشمار میرفت و بسال 546 هَ. ق. در مرسیه متولد شد و در قرطبه پرورش یافت و سالها در مصر بزیست و در 634 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی از التکمله الوفیات النقله)
دختر قاسم بن قطلوبغای حنفی. از زنان فاضل عصر خود بشمار می رفت. و حدیث را از جدۀ همسرش ام هانی هورینیه و غیره آموخته است. (از اعلام النساء از الضوء اللامع سخاوی)
دختر علی، مکنی به ام ایمن. زوجه ابوعلی رودباری و زنی عابد بود. رجوع به صفهالصفوه ج 4 ص 301 و اعلام النساء شود
لغت نامه دهخدا

عزیزی

عزیزی
گرامیکی گرامیی اما دلیل بر عزیزی و گرامی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده مااوست (مصنفات باباافضل) گرامیی عزت: و اما بر عزیزی و گرامیی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده اوست، ارجمندی گرانمایگی احترام
فرهنگ لغت هوشیار

عنیزه

عنیزه
نام قبیله ای از عرب.
- مثل عرب عنیزه، سخت رباینده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

عنیزه

عنیزه
لقب فاطمه دخترعم امروءالقیس و معشوق وی بود. (از اقرب الموارد). و رجوع به العقد الفرید ج 8 ص 108 و 109 و الاغانی و اعلام النساء ج 3 ص 373 شود:
عنیزه برفت ازتو و کرد منزل
به مقراط و سقطاللوی و عقیقا.
منوچهری
نام دختری است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

عزازه

عزازه
جَمعِ واژۀ عزیز. (منتهی الارب). رجوع به عزیز شود
لغت نامه دهخدا

عزعزه

عزعزه
چیره شدن بر کسی درمعازّه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سرزنش کردن گوسپند را و زجر نمودن او را. (ازمنتهی الارب). زجر کردن بز را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عزیقه

عزیقه
شهری است در یهودا در نزدیکی شوکره، که بعضی بر آنند که همان تل زکریه میباشد، و دیگران بر آنند که همان دیرالسوشک است که بمسافت 8 میل در شمال شوکره واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

عزیزیه

عزیزیه
نام پنج قریه است در مصر، منسوب به عزیز بن معز ملک مصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا