جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صنوبر

صنوبر

صنوبر
درختی است بزرگ و تناور شبیه درخت چنار، برگهایش درشت و سبز تیره، کاج
فرهنگ لغت هوشیار

صنوبر

صنوبر
درختی است از تیره مخروطیان که همیشه سبز است و جزو درختان زینتی است. برگ های متناوب و سوزنی دارد و چوب آن در صنعت خاصه منبت کاری به کار می رود
فرهنگ فارسی معین

صنوبر

صنوبر
سپیدار، کنایه از معشوق، برای مِثال ندانستم من ای سیمین صنوبر / که گردد روز چونین زود زایل (منوچهری - ۶۵)
صنوبر
فرهنگ فارسی عمید

صنوبر

صنوبر
دهی است از دهستان بالاولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در 18000 گزی شمال باختری تربت حیدریه و 6000 گزی باختر راه شوسۀ عمومی تربت به مشهد. کوهستانی و معتدل است. 849 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

صنوبر

صنوبر
مؤلف غیاث نویسد: صنوبردرخت چلغوزه که بهندی چرط گویند. چلغوز. (مهذب الاسماء). صنوبر از تیره ناژویان (مخروطیان) دارای برگهای ضخیم و کوتاه و مخروطهای باریک و دراز. (گیاه شناسی گل گلاب ص 303). جوالیقی نویسد: بگمان من صنوبر معرب است. (المعرب ص 213). درختی است یا بار آن درخت. (منتهی الارب). بپارسی ناژ گویند و بهندی سرل... چون بکوبند و با سرکه با هم بیامیزند و مضمضه کنند درد دندان را دفع کند، و پوست درخت صنوبر عضوی را که به آب گرم سوخته شود و ریش گردد سودمند باشد و دانۀ صنوبر سرفه ای را که تری بود منفعت کند و طبع را نرم کند در دفع رطوبتی که در قصبات شش باشد و سینه را یاری دهد و باقوت کند و بول را از مثانه براند و گرم است در دو درجۀ اول در خشکی و تری معتدل است. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان). رجوع به مفردات ابن بیطار و ترجمه ضریر انطاکی شود:
بر جویهای خشک به امید عدل او
اکنون همی صنوبر کارند و نارون.
فرخی.
جویش پر از صنوبر و کوهش پر از سمن
راغش پر از بنفشه و باغش پر از بهار.
منوچهری.
شهری که درو نیست جز از فضل منازل
باغی که درو نیست جز ازعقل صنوبر.
ناصرخسرو.
بقای شاه جهان باد تا دهد سایه
زمین بشکل صنوبر فلک بگون سداب.
خاقانی.
ببالا صنوبر بدیدار حور
چو خورشیدش از چهره میتافت نور.
سعدی.
، استعاره ای است معشوق را از جهت تشبیه قد او بصنوبر. قد محبوب:
چنان چون خو که درپیچد بگلبن
بپیچم من بر آن سیمین صنوبر.
بوالمثل.
ندانستم من ای سیمین صنوبر
که گردد روز چونین زود زایل.
منوچهری.
پیش بالایت ببالایت فروریزم گهر
زآنکه صد نوبر مرا زآن یک صنوبر ساختند.
خاقانی.
- حب الصنوبر. رجوع بدین کلمه شود
لغت نامه دهخدا

صنوبر

صنوبر
در مورد صنوبر سکوت کرده اما کلا درختان سرسبز را بد ندانسته است. علامه مجلسی (ره)
مردی است بد دین که نه دنیا دارد و نه آخرت - محمد بن سیرین
سرو و صنوبر مردم نیکو سرشت و فرزند باشد. نفایس الفنون
فرهنگ جامع تعبیر خواب

صنوبری

صنوبری
مخروطی شکل، به شکل صنوبر، برای مِثال دل صنوبریم همچو بید لرزان است / ز حسرت قدوبالای چون صنوبر دوست (حافظ - ۱۳۸)
صنوبری
فرهنگ فارسی عمید

صنبور

صنبور
پا جوش کویک (نخل)، کویک کمبار، باد گرم، باد سرد، نایک که با آن آب نوشند، شیرآب، درمانده: مرد
فرهنگ لغت هوشیار