نام فرزند تور. وی پس از مرگ کورنگ پادشاه زابلستان بتاج و تخت رسید و از او پسری موسوم به طورنگ متولد گردید. (یشتها ج 2 ص 196) : از آن ماه زادش یکی شه نژاد ببد شاد و شیدسپ نامش نهاد. فردوسی
صورت مخفف شیداسپ. شیداسب. نام پسر گشتاسب. (ولف) (ناظم الاطباء) : اَبَر کین شیدسپ فرزند شاه چو رستم بیامد میان سپاه. فردوسی. رجوع به شیداسب و شیداسپ شود
شیداسپ. رجوع به شیداسپ شود. نام پسر کی گشتاسب است برطبق روایت شاهنامه. توضیح اینکه در شاهنامه از چندین پسر کی گشتاسب که در جنگ تورانیان کشته شدند اسم برده شده است که هیچیک در یادگار زریران نیست و بر اساسی نمی نماید، و آن پسران بدین قرارند: اردشیر، شیرو، شیداسپ، نیوزار. (از یشتها، گزارش پورداود ج 2 ص 85)
نام حکیمی بود، و او خاک را اله میداند چنانکه دیگران آتش را. (برهان). از برساخته های فرقۀ آذرکیوان. شیداب پزشکی بودروانشناس از ایران و منظور نظر اعیان و صنادید، در اواخر دولت ایام ضحاک. (دبستان المذاهب ص 76). و مؤلف دبستان در دوازدهمین نظر در مذهب شیدا بیان از عقاید این فرقه بحث کند. (حاشیۀ برهان چ معین). او (شیداب گفته که مبداء اول یعنی واجب الوجود عبارت ازخاک است و از خشکی افروخته شد و از سردی خاک، آب برآمد و از تری آب، هوا، و چون این چهار در هم پیوستندموالید پدیدار گشت. (از انجمن آرا) (از آنندراج)