نیم تنه. آرخالق. (برهان قاطع). جامۀ دامن و آستین کوتاه که نیم تنه نیز گویند و به کنایه و مجاز لنگ رانیز گویند. (از رشیدی). جامه ای باشد کوتاه مر زنان را. (از جهانگیری). رجوع به نیم تنه شود: نیم تنی تا سر زانوش هست ازپی آن بر سر زانو نشست. نظامی
مرادف سیمبر است. (آنندراج). کسی که بدن او مانند نقره سفید بود. (ناظم الاطباء) : سبک سیمتن پیش مادر بگفت از آن سیب و آن کرمک اندر نهفت. فردوسی. نگار من آن لعبت سیمتن مه خلخ و آفتاب ختن. فرخی. سهیل سیمتن گفتا تذروی ببازی بود در پائین سروی. نظامی. مرا بعاقبت آن شوخ سیمتن بکشد چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد. سعدی. تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بندۀ من شو و بر خور ز همه سیمتنان. حافظ