جدول جو
جدول جو

معنی سودابه

سودابه(دخترانه)
دختر زا، سود ده، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه هاماوران و همسر کیکاووس پادشاه کیانی
تصویری از سودابه
تصویر سودابه
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با سودابه

سودابه

سودابه
نام دختر پادشاه هاماوران است که زن کیکاوس باشد. (برهان). نام دختر پادشاه هاماوران بوده که بحسن مشهور و اعراب او را شعرای یمانی میگفتند و آنرا سوداوه نیز گفته اند. (آنندراج) (انجمن آرا) :
غمین گشت سودابه را پیش خواند
ز کاووس چندی سخنها براند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

رودابه

رودابه
فرزند تابان، زن پسرزا، نام قلعه ای در غرب ایران، مرکب از رود (فرزند) + آبه (روشنی)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سیندخت و مهراب کابلی، همسر زال زر و مادر رستم پهلوان شاهنامه
رودابه
فرهنگ نامهای ایرانی

سردابه

سردابه
اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه، محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند
فرهنگ لغت هوشیار

سردابه

سردابه
اطاقی در زیر زمین خانه برای استفاده از خنکی آن در تابستان برای نگهداری غذا و چیزهای فاسد شدنی، سرداب
سردابه
فرهنگ فارسی معین

سردابه

سردابه
سرداب است که خانه زیر زمین باشد و خانه تابستانی بسیار سرد. (برهان). خانه ای که در زیر زمین سازند و حوض آب سرد دارد و در گرمی تابستان آنجا خواب و استراحت کنند. (انجمن آرای ناصری). خانه ای که برای سرد کردن آب راست کنند. (شرفنامۀ منیری) : پس او را به زندان کردند و حیله کردند و بزیر زندان سردابه کندند تا بگریخت. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). امیر مسعودرا نیز سردابه ای ساخت سخت پاکیزه و فراخ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128). بوسعید وی را در زیر زمین در سردابه زیر صفه پنهان کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 695).
سردابه دید حجره فرورفت یک دو پی
کرسی نهاده دید برآمد سه چار گام.
خاقانی.
نقل است که روزی یکی بر او آمد و او در سردابه بود گفت ای... (تذکرهالاولیاء عطار).
ز دیوان روی زمین دور باش
به سردابۀ قدس با حور باش.
نزاری قهستانی.
... جوانی از اقرباء آن جناب نزدیک به مدخل آن سردابه ایستاده بوده. (حبیب السیر)
لغت نامه دهخدا

سردابه

سردابه
نام جزیره ای است از جزایر اندلس. (برهان)
نام آبشاری است در آب گرم قزوین. (برهان)
لغت نامه دهخدا

سوداوه

سوداوه
سودابه است که زن کیکاوس باشد (برهان) : و دختر شاه هاماوران سوداوه کاوس را خدمت همی کرد. (مجمل التواریخ و القصص ص 46). رجوع به سودابه شود
لغت نامه دهخدا

رودابه

رودابه
نام دختر مهراب کابلی است که زال او را خواست و رستم از او تولد یافت. (برهان قاطع). نام دختر مهراب کابلی بود که زال او را بدید و بخواست و بگرفت و رستم از او بزاد. (آنندراج) (از فرهنگ نظام). آب در آخر کلمه به معنی تابش و جلوه، و رود بمعنی فرزند است. رودابه یعنی فرزند تابان یا اینکه دارای رشد و نمو وقامت تابان، چون رود بمعنی نمو و رشد و روییدگی است (؟) (فرهنگ شاهنامه). صاحب فرهنگ نظام آرد: حرکت حرف اول رودابه مشکوک است. در سنسکریت رُدس بمعنی بهشت است و اب بمعنی حاصل کردن و معنی ترکیبی رودابه دادۀ بهشت است (؟) -انتهی. رجوع به ولف شود، نام قلعه ای که رودابه در آن توطن ومقام داشته است. (از برهان قاطع) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا