جدول جو
جدول جو

معنی سپهراد

سپهراد(پسرانه)
مرکب از سپه (سپاه) + راد (بخشنده، جوانمرد)
تصویری از سپهراد
تصویر سپهراد
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با سپهراد

سپهرار

سپهرار
اوج آسمان، فلک نهم یا کرۀ آتش، طبقۀ بالای هوا، اثیر (دساتیر)
سپهرار
فرهنگ فارسی عمید

سپهرداد

سپهرداد
داماد داریوش، والی ولایت ینیانی و سردار جنگ گرانیک که در شجاعت ممتاز بود. وی با سپاهی نیرومند بهمراهی چهل تن از خویشاوندان خود که همه مردمی جنگی بودند، به مقدونیها حمله کرد و بسیاری ازسپاهیان دشمن را مجروح و مقتول ساخت، ولی بدست مقدونیها کشته شد. نام او را ’دیودور’ سپیتربات و آریان سیپیتردات نوشته است، دومی صحیح بنظر می رسد زیرا فارسی کنونی آن سپهرداد است نه سپهرباد. رجوع به ایران باستان ص 1250، 1251، 1731، 1728، 1261، 1091 شود
لغت نامه دهخدا

سپهران

سپهران
دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج واقع در 33 هزارگزی باختر سنندج و 9 هزارگزی جنوب شوسۀ سنندج - مریوان. هوای آن سرد است و دارای 170 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، توتون، مختصر انگور و قلمستان، حبوب، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری. راه آن مالرو است. مسجد و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

سپهرار

سپهرار
کرۀ آتش و آن بالای کرۀ هواست و کرۀ اثیر همان است. (برهان) (آنندراج). آسمان دنیا. (ناظم الاطباء). برساختۀ فرقۀ آذرکیوان. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به فرهنگ دساتیر شود
لغت نامه دهخدا

سپهدار

سپهدار
سِپَهسالار، سردار و فرمانده سپاه، سالار سپاه، اِسفَهسالار، سِپاه سالار، سِپَه پَهلَوان، صاحِبُ الجَیش، گَوانجی، ژِنِرال
سپهدار
فرهنگ فارسی عمید

اسپوراد

اسپوراد
جزائر اسپوراد، اسپراد. جزائر کوچک در بحر ابیض بین رودس و سیسام. اسپوراد در زبان یونانی بمعنی پراکنده میباشد و بواسطۀ تفرّق و پراکندگی جزائر فوق را بدین نام خوانده اند و آنها عبارتند از: کاریوط، پَطمس، لرِس، کالیمنوس، استانکوی، اوستریالیه، ارکی، خرکیت، انجیرلی ایلیاکی، کرپه و کاشوط. این جزیره ها در ازمنۀ قدیمه بسیار آباد بود و اهالی متمدّن و راقی داشت ولی اکنون سکنۀ آن فقیرند و یگانه مدار معیشت شان تجارت اسفنج است که آن نیز در دست یک دسته محتکر است. رجوع به اسپراد و هر یک از جزائر فوق و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا