جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سبزارنگ

سبزارنگ

سبزارنگ
سبز رنگ، به رنگ سبز، برای مِثال بگفت این و کشید از زیر بستر / چو برگ بید سبزارنگ خنجر (جامی۵ - ۱۳۵)، در موسیقی از الحان قدیم ایرانی
سبزارنگ
فرهنگ فارسی عمید

سبزرنگ

سبزرنگ
گندم گون. اسمر. (مجموعۀ مترادفات ص 302) :
رطب سبزرنگ است کی سرخ گردد
که آب مه و ماه آبی نبیند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

سبز خنگ

سبز خنگ
کنایه از فلک. (آنندراج). یا صفت فلک و آسمان و گردون باشد:
پیش رخش تو سبز خنگ فلک
لنگ و سکسک بود بسان کلیج.
عسجدی.
صاحب عادل جمال الدین محمد کآورد
سبز خنگ آسمان را حکم او در زیر ران.
(از ترجمه محاسن اصفهان ص 58).
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او بسر درآید بر رخش پا بگردان.
حافظ.
، اشهب اخضر... (مهذب الاسماء). اشهب. (نوعی از رنگ اسب) (اسب، مادیان) :
فلک بر سبز خنگی تندخیز است
ز راهش عقل را جای گریز است.
نظامی
لغت نامه دهخدا