جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با زرین نگار

زرین نگار

زرین نگار
آراسته به زر:
ز بس نوبتی های زرین نگار
نمی برد ره بر در شهریار.
نظامی
لغت نامه دهخدا

زرین عذار

زرین عذار
زردروی و رنگ پریده. (ناظم الاطباء) :
آمد دواسبه عید و خزان شد علم برش
زرین عذار شد چمن از گرد لشکرش.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 222)
لغت نامه دهخدا

مریم نگار

مریم نگار
دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان، در 18هزارگزی شمال غربی صحنه و 4هزارگزی شرق راه کرمانشاه به سقز، در دامنۀ سردسیری واقع و دارای 141 تن سکنه است. آبش از رود خانه کنیگرشاه و چاه، محصولش غلات، چغندرقند، صیفی، قلمستان، حبوبات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

زرین گاو

زرین گاو
صراحی و ظرفی از طلا که به صورت گاو سازند. (فرهنگ فارسی معین). صراحی از طلا که به صورت گاو سازند. (ناظم الاطباء) :
ساقی است آهوی سیمین و از آن زرین گاو
خون خرگوش کند آبخور مارانم.
خاقانی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا