جدول جو
جدول جو

معنی زرین گیس

زرین گیس(دخترانه)
آنکه موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین
تصویری از زرین گیس
تصویر زرین گیس
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با زرین گیس

زرین گیس

زرین گیس
نام دختر شمس المعالی و او از ابوعلی سینا در تصحیح طول جرجان درخواست و وی آن طول در رساله ای به نام بانوی مزبور بنوشت و ابوریحان در کتاب تحدید نهایات اماکن از آن نام برد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

زمین گیر

زمین گیر
آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
زمین گیر
فرهنگ لغت هوشیار

زمین گیر

زمین گیر
برجای مانده، کسی که به واسطۀ بیماری و ناتوانی یا پیری نتواند از جا برخیزد
زمین گیر
فرهنگ فارسی عمید

زرین گاو

زرین گاو
صراحی و ظرفی از طلا که به صورت گاو سازند. (فرهنگ فارسی معین). صراحی از طلا که به صورت گاو سازند. (ناظم الاطباء) :
ساقی است آهوی سیمین و از آن زرین گاو
خون خرگوش کند آبخور مارانم.
خاقانی.
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

زرین گیاه

زرین گیاه
نام گیاهی که بکار اکسیر می آید... (آنندراج) :
فیض بردم مهر دشمن در دلم تا کرده راه
مزرعم از اختلاط برق شد زرین گیاه.
محمدسعید اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

زمین گیر

زمین گیر
زمین گیرنده. آنکه به سبب مرض یا پیری نتواند از جای خود برخیزد. (فرهنگ فارسی معین). کنایه از چیزی که از جای خود نتواند جنبد... (آنندراج). مبتلا به فالج و بر جای مانده. (ناظم الاطباء). افکار. زمن. حارض. احریض. محرض. حرض. معقد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چون داغ لاله است زمین گیر آه ما
از دل به لب نمیرسد افغان سوخته.
صائب (از آنندراج).
عجب دارم از این بخت زمین گیر
که چون آهم قرین سرفرازیست.
طالب آملی (ایضاً).
- زمین گیر شدن، بر جای مانده و ناتوان شدن از پیری یا جز آن. مبتلا بمرض فالج شدن. از حرکت بازمانده شدن:
زآن آمده در عشق مرا پای بدرد
تا درسر کوی تو زمین گیر شدم.
خاقانی.
روح را جسم گران مانع شبگیر شده ست
جای رحم است به سیلی که زمین گیر شده است.
صائب (آنندراج)
لغت نامه دهخدا