جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دلنوش

گلنوش

گلنوش
شیرین مثل گل، مرکب از گل + نوش (عسل)، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
گلنوش
فرهنگ نامهای ایرانی

دانوش

دانوش
نام مردی که عذرا را فروخت و عذرا نام معشوقۀ وامق است و داستان این دو عاشق و معشوق را عنصری بنظم کشیده بوده است منتهی از مجموع آن جز ابیاتی بشاهد لغات در فرهنگها بجای نمانده است:
گذشته بر او بر بسی کام و دام
یکی تیزپائی و دانوش نام،
در فرهنگ سروری (چ دبیرسیاقی ص 532) بیت فوق چنین آمده است، اما در لغت نامۀ اسدی (چ اقبال ص 225) دو مصراع بیت مذکور مقلوب نقل شده و شعر نیز شاهد کلمه ’ودانوش’ است بنابراین نام فروشندۀ عذرا بدو صورت ’ودانوش’ و ’دانوش’ در مآخذ مختلف ضبط شده است، برای روشن شدن ذهن لازم بتذکر است که کلمه ’ادانوش’ نام کسی که عذرا چشم او را کند و ’دیانوش’ نام مهتر دزدان نیز در داستان وامق و عذرای عنصری آمده است
لغت نامه دهخدا

دلخوش

دلخوش
خوشدل. مسرور. شادمان. (آنندراج). خرم. (ناظم الاطباء). شاد. خوشحال:
نپیچد شه از مردمی رای خویش
فرستدش دلخوش سر جای خویش.
اسدی.
سپهبد به جان ایمنی دادشان
سوی خانه دلخوش فرستادشان.
اسدی.
آنچه طعام می خواست بدو دادند و او رادلخوش روانه کردند. (قصص الانبیاء ص 80).
چنان کن کز تو دلخوش بازگردم
به دیدار تو عشرت ساز گردم.
نظامی.
مهر پاکان در میان جان نشان
دل مده الا به مهر دلخوشان.
مولوی.
- دلخوش بودن، شاد بودن. خوشحال بودن. شادمان بودن:
دلخوش چه بوی بدانکه ناصر
مانده ست غریب و مندخانی.
ناصرخسرو.
چو با تو می خورم چون کش نباشم
تو را بینم چرا دلخوش نباشم.
نظامی (خسرو و شیرین ص 153).
رعیت ز دادت چنان دلخوشند
که گر جان بخواهی به پیشت کشند.
نظامی.
نگویمت که به آزار دوست دلخوش باش
که خود ز دوست مصور نمی شود آزار.
سعدی.
، راضی. قانع. (آنندراج). خشنود.
- دلخوش بودن، خشنود بودن. راضی بودن. قانع بودن:
سیاهان مغرب که زنگی فشند
به صفرای آن زعفران دلخوشند.
نظامی.
، بی دشواری و تعذر و سختی:
ساده دل است آب که دلخوش رسید
وز گرهی عود بر آتش رسید.
نظامی
لغت نامه دهخدا