جدول جو
جدول جو

معنی چمن چهر

چمن چهر(دخترانه)
آنکه چهره ای زیبا چون باغ و بوستان دارد
تصویری از چمن چهر
تصویر چمن چهر
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با چمن چهر

چمن چهر

چمن چهر
ظاهراً کنایه از زیبارخی است که چهره ای چون چهر باغ و بستان رنگین و شکفته و باطراوت دارد:
دگر باره جهاندار از سر مهر
به گلرخ گفت کای سرو چمن چهر.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 311).
رجوع به چمن شود
لغت نامه دهخدا

چمن زار

چمن زار
زمینی که در آن چمن بسیار باشد، زمینی که چمن در آن کاشته باشند
چمن زار
فرهنگ لغت هوشیار

چمن زار

چمن زار
زمینی که در آن چمن بسیار باشد، زمینی که چمن در آن کاشته شود
چمن زار
فرهنگ فارسی معین

چمن زار

چمن زار
جایی که چمن در آن فراوان باشد، زمینی که در آن چمن کاشته باشند، مرغزار
چمن زار
فرهنگ فارسی عمید

چمن سیر

چمن سیر
آنکه در چمن ها بگردد. مرادف چمن گرد. (از آنندراج). گردش کننده در باغها. (ناظم الاطباء). سیرکننده در باغها و بستان. آنکه در باغ و بستان سیر و سیاحت کند:
الفت هوسم نیست به دلهای چمن سیر
ترسم که مرا با غم خود وانگذارند.
حضرت شیخ (از آنندراج).
رجوع به چمن گرد شود
لغت نامه دهخدا

چمن زار

چمن زار
معروف است. (از آنندراج). مرغزار سبز و خرم. (ناظم الاطباء). جایی که چمن و سبزه روید. چمنستان. چمن خیز:
بیا ساقی ای نوبهار طرب
ز نخل قدت برگ و بار طرب
بیاد گل آن چمن زار فیض
بده لاله گون جام سرشار فیض.
طغرا (از آنندراج).
رجوع به چمن خیز و چمنستان شود، کنایه ازرخسار معشوق:
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست
که بر طرف چمن زارش همی گردد چمان ابرو.
حافظ
لغت نامه دهخدا

سمن چهره

سمن چهره
سمن پیکر. (ناظم الاطباء) :
از آواز ابریشم و بانگ نای
سمن چهرگان پیش خسرو بپای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا