ظاهراً کنایه از زیبارخی است که چهره ای چون چهر باغ و بستان رنگین و شکفته و باطراوت دارد: دگر باره جهاندار از سر مهر به گلرخ گفت کای سرو چمن چهر. نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 311). رجوع به چمن شود
آنکه در چمن ها بگردد. مرادف چمن گرد. (از آنندراج). گردش کننده در باغها. (ناظم الاطباء). سیرکننده در باغها و بستان. آنکه در باغ و بستان سیر و سیاحت کند: الفت هوسم نیست به دلهای چمن سیر ترسم که مرا با غم خود وانگذارند. حضرت شیخ (از آنندراج). رجوع به چمن گرد شود
معروف است. (از آنندراج). مرغزار سبز و خرم. (ناظم الاطباء). جایی که چمن و سبزه روید. چمنستان. چمن خیز: بیا ساقی ای نوبهار طرب ز نخل قدت برگ و بار طرب بیاد گل آن چمن زار فیض بده لاله گون جام سرشار فیض. طغرا (از آنندراج). رجوع به چمن خیز و چمنستان شود، کنایه ازرخسار معشوق: روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست که بر طرف چمن زارش همی گردد چمان ابرو. حافظ