جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بی بش

بی بی

بی بی
کدبانو، مادربزرگ، از خال های ورق که میان شاه و سرباز جای دارد
بی بی
فرهنگ فارسی معین

بی غش

بی غش
مُرَکَّب اَز: بی + غش، خالص. پاک. دور از آلودگی و زوائد:
اوستاد اوستادان زمانه عنصری
عنصرش بی عیب و دل بی غش ّ و دینش بی فتن.
منوچهری.
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.
حافظ.
گر بکاشانۀ رندان قدمی خواهد زد
نقل شعر شکرین و می بی غش دارم.
حافظ.
من دوستدار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم.
حافظ.
شراب بی غش و ساقی ّ خوش دو دام رهند
که زیرکان جهان از کمندشان نرهند.
حافظ.
رجوع به غش شود.
- بی غش و غل، خالص.
-
لغت نامه دهخدا

بی بی

بی بی
زن نیکو و خاتون خانه را گویند، (برهان)، اشکاسمی ’بی بی’، طبری ’بی بی’ ... اصلاً از ترکی شرقی است، (حاشیۀ برهان چ معین)، زن نیکو و کدبانوی خانه، (آنندراج) (انجمن آرا)، خاتون، (منتهی الارب)، زن نیکو، (اوبهی)، خانم، خاتون، خدیش بانو، کدبانو، بیگم، سیده آغا، ستی، (یادداشت بخط مؤلف) :
با زنش گفت خواجه کی بی بی
دل بر این نه که در جهان کیبی،
هاتفی،
شیوۀ اهل زمانه پیشه کن بگزین غلام
در حضر خاتون و بی بی در سفر اسفندیار،
انوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا