جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بلیمت

بلیات

بلیات
بلیّه ها، مصیبت ها، پیشامدهای بد، رنجها، جمعِ واژۀ بَلیِّه
بلیات
فرهنگ فارسی عمید

بلیات

بلیات
جَمعِ واژۀ بَلیّه، رنج و سختی. (آنندراج). رجوع به بلیه شود
لغت نامه دهخدا

بلیت

بلیت
برگۀ کاغذی چاپ شده برای ورود به تماشاخانه، اتوبوس، راه آهن، هواپیما و مانندِ آن
بلیت
فرهنگ فارسی عمید

بلیت

بلیت
بلیط، تکه کاغذ چاپ شده برای ورود به سینما، اتوبوس، هواپیما، راه آهن و غیره
بلیت
فرهنگ فارسی معین

بلیت

بلیت
بسیار خاموش. (منتهی الارب). سکیت. (ذیل اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

بلیت

بلیت
چک برات. (ناظم الاطباء). تکه کاغذ یا مقوا که بر روی آن مشخصاتی از قبیل بهاو تاریخ و محل استفاده چاپ شده باشد برای ورود به تماشاخانه یا سینما یا اتوبوس یا قطار راه آهن و غیره. پته. بلیط. (فرهنگ فارسی معین) ، صحبت. (ذیل اقرب الموارد از تاج) ، گندم که آن را در آب جوشانند و خورند. (از ذیل اقرب الموارد از تاج)
لغت نامه دهخدا