معنی آذرجوش
- آذرجوش(پسرانه)
- پهلوانی در داستان سمک عیار
واژههای مرتبط با آذرجوش
آذرنوش
- آذرنوش
- پاکدین، شیرین، دل انگیز، نوش آذر، آتش جاویدان، گرمای همیشگی، نام دومین آتشکده از هفت آتشکده بزرگ ایرانیان
آذرنوش
- آذرنوش
- نوش آذر. نام آتشکدۀ دوم از جملۀ هفت آتشکدۀ فارسیان
آب جوش
- آب جوش
- آبی که در حال جوشیدن است آب جوشان، آب گرم معدنی، آبی که در آن جوش یعنی بی کربنات سود و اسید طرطیر کنند و مانند گوارشی بیاشامند
آذرگون
- آذرگون
- به رنگ آتش، نام گلی از دسته شقایق ها که رنگش زرد یا سرخ است و میانش مشکی است
آذرطوس
- آذرطوس
- صورت دیگر آذرتوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد
آذرتوس
- آذرتوس
- صورت دیگر آذرطوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد
آذرتاش
- آذرتاش
- آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند
آذریون
- آذریون
- گل آفتابگردان، همیشه بهار
آذریون
- آذریون
- پارسی تازی شده گل آفتابگردان همیشه بهار آذرگون آتشفام آتش رنگ، نوعی از شقایق، بخور مریم، گل نگونساز آفتاب گردان (منظور قدما بیشتر همین گل بوده)