جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با آبگین

آبگین

آبگین
آینه، مرآت:
همه سقف و دیوارها و زمین
بپوشید بر تختۀ آبگین،
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا

آبگینه

آبگینه
شیشه زجاج، بلور، آینه زجاجی، ظرف شیشه یی ظرف شراب، الماس، تیغ، آسمان. یا آبگینه بیمار. قاروره تفسیره پیشیار. یا آبگینه حلبی. آینه حلبی آینه فلزی که در شهر حلب میساختند. یا آبگینه شامی. آینه شامی آینه منسوب بشهر شام. یا آبگینه مخروط. بلور تراشیده
فرهنگ لغت هوشیار

آبگیر

آبگیر
استخر آبدان غدیر برکه، مرداب، حوض، دریا بحر، تمام پهنه ای که آب آن به یک رود ریزد، ظرف آب و گلاب و عطرهای مایع آبدان، خادم حمام که آب برای شست و شو دهد، آنکه سوراخ و درزهای ظروف فلزی مانند سماور و آفتابه را با قلعی یا موم مذاب بند کند، افزاری مانند جاروب از لیف و مانند آن که شومالان یعنی آهار دهندگان برآب زنند و بر تانه که به جهت بافتن ترتیب کرده باشند فشانند، گنجایش و ظرفیت حوض یا پیمانه ای یا مکیالی: آبگیر این حوض ده کر است
فرهنگ لغت هوشیار

آبگون

آبگون
برنگ آب آبی کبود ازرق، سبز اخضر، آبدار گوهر دار درخشان، گل آبگون نیلوفر، نشاسته نشا، نوعی اسب
فرهنگ لغت هوشیار

آبچین

آبچین
جامه ای که تن مرده را بعد از غسل دادن بدان خشک کنند، کاغذ آب خشک کن
فرهنگ لغت هوشیار