جدول جو
جدول جو

معنی افشین

افشین(دخترانه)
با همت، سردار ایرانی که بابک خرمدین را دستگیر کرد، نام سردار معروف معتصم خلیفه عباسی
تصویری از افشین
تصویر افشین
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با افشین

افشین

افشین
نام ناحیه ایست بخراسان. (از ترجمه تاریخ یمینی ص 341)
لغت نامه دهخدا

افشین

افشین
لقب پادشاهان اسروشنه. (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 364). لقب عام ملوک اسروشنه. (از مفاتیح العلوم و آثارالباقیه از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

افشین

افشین
بیشتر فرهنگها ذیل این کلمه آورده اند: نام شخصی بود کریم و صاحب همت و مکرم و بزرگ و باسخا مانند حاتم و معن و از اصل و نسب و مقام و منصب او چیزی نیاورده اند بجز صاحب انجمن آرا که مؤلف آنندراج نیز از او پیروی کرده است، چنین آورده: نام مردی بود اصلش از عجم و در نزد خلیفۀ بغداد ملازمت یافته و معتصم او را سردار کرده، بجنگ بابک خرم دین فرستاد بابک را مغلوب و منکوب کرده، آخرالامر در نزد خلیفه متهم بطغیان گردیده و کشته گشت. سرگذشت این سردار بزرگ در بیشتر تواریخ و تراجم مسطور است. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: پس بابک را کار از اندازه بگذشت و معتصم افشین را بحرب بابک فرستاد. و افشین لقب پادشاهان اسروشنه است و نامش حیدربن کاوس بود و اصل او از ماوراءالنهر. و افشین سوی ارمینیه آمد، و بابک در کوههای آن حدود جایهای عظیم دشوار گزیده بود و قلعه ساخته بوده و بسیاری روزگار و حادثه ها رفت تاآخر کار بابک گرفتار شد بر دست او، و حیلت کردن سهل بن سنباط بر قلعۀ خویش و بابک را بعد از گریختن از قلعه، آن جایگاه بداشتن، و امید دادن، و این سهل از دهقانان بود، افشین کس فرستاد و ابن سنباط بابک را بصید بیرون آورد تا سپاه او را بگرفتند و بعد مدتها این فتح برآمد، و او را پیش معتصم آوردند بسامره، بفرمود تا دستش ببریدند و شکم بشکافتند، و پس سرش آوردندو تنش را بسامره بردار کردند و سرش در بلاد اسلام بگردانیدند که آفتی عظیم بود مسلمانی را.... و مازیار بجانب طبرستان خروج کرد تا عبدالله طاهر او را بگرفت وبمعتصم فرستاد و او فرموده تا مازیار را به تازیانه میزدند از آن سبب که گفتند افشین را با مازیار مکاتبت بود در عصیان فرمودن، و عبدالله سه، چهار نوشته یافته بود از افشین به مازیار و به معتصم فرستاده بود وافشین منکر گشت و گفت این حیلت عبدالله بن طاهر ساخته است پس مازیار را همی زدند تا راست بگوید. وی اندر آن زخم بمرد و هیچ نگفت. پس معتصم از این پس افشین رابفرمود کشتن. بعد از آنکه بر وی درست کردند که اقلف بود ختنه ناکرده وصنم پرستیدی و گفتند بابک را غروری دادی. (از مجمل التواریخ والقصص صص 257- 258). و برای اطلاع بیشتر رجوع شود به مآخذ زیر: تاریخ بیهقی ص 172 ببعد و موشح ص 308 و تاریخ الحکماء قفطی و فهرست آن و تاریخ گزیده و فهرست آن و کامل ابن اثیر ج 6 ص 182، 183، 194، 207، 209، 212 و حبیب السیر و فهرست آن و تاریخ تمدن جرجی زیدان و فهرست آن و وفیات الاعیان وفهرست آن و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ الاعلام ترکی و تاریخ اسلام و شرح احوال رودکی و سبک شناسی ج 1 ص 232.
نام این سردار در اشعار عرب و فارسی فراوان آمده وبسخا و رادمردی معروف به وده است:
یکی چون معتصم دایم زرافشان است در مجلس
یکی دایم بمیدان در سرافشان است چون افشین.
قطران (از انجمن آرای ناصری).
ای بر بهنرمندان از صاحب و از صابی
ای به بجوانمردی از حاتم و از افشین.
سوزنی.
هرکه جود و کرم او بعیان دیده بود
بیهده گوش بافسانۀ افشین نکند.
سوزنی.
گه سخاوت معن است و حاتم و افشین
گه شجاعت فرهاد و رستم و بیژن.
سوزنی.
و برای نمونه های شعر عربی که ذکر افشین در آن آمده رجوع به البیان والتبیین و فهرست آن وعقدالفرید و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا

ارشین

ارشین
عاقلترین، هوشمند ترین، با فتح (الف) و کسر (ر)، نام یکی از شاهدختهای هخامنشی، مرکب از ارش به معنای عاقل و زیرک + ین پسوندتفضیلی، به معنی عاقلترین
ارشین
فرهنگ نامهای ایرانی

افشون

افشون
افزاری است دارای پنجه ای چوبین (سه شاخه یا چهار شاخه) و دسته ای بلند که بوسیله آن غله کوفته را باد دهند و دانه را از کاه جدا سازند انگشته هسته
فرهنگ لغت هوشیار