افرنگ افرنگ تخت پادشاهی، فر و شکوه، زیب و زیبایی، برای مِثال فر و افرنگ به تو گیرد دین / منبر از خطبۀ تو آراید (دقیقی - ۹۸)اروپا، فرنگستان فرهنگ فارسی عمید
اورنگ اورنگ عقل و دانش، سریر، تخت پادشاهی، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، جاه و جلال، برای مِثال جهان خیره ماند ز فرهنگ او / از آن برز و بالا و اورنگ او (عنصری - ۳۶۱) فرهنگ فارسی عمید