جدول جو
جدول جو

معنی یک وجبی

یک وجبی((~. وَ جَ))
به قدر یک وجب، بسیار کوتاه قد
تصویری از یک وجبی
تصویر یک وجبی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با یک وجبی

یک وجبی

یک وجبی
بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد، دراز طولانی: دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت، بسیار کوتاه قد: پسره یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند
فرهنگ لغت هوشیار

یک وجبی

یک وجبی
به اندازۀ یک وجب. به بلندی یک وجب، مجازاً حقیر و کوچک. (یادداشت مؤلف). مرادف نیم وجبی و آن تعبیری طعن آمیز است کودکی را که قصد نیرنگ یا عمل ناروا دارد: این یک وجبی سر من می خواهد کلاه بگذارد!
لغت نامه دهخدا

یکوجبی

یکوجبی
بقدریکوجب چیزی که یکوجب درازا داشته باشد، دراز طولانی: دکتر نعمت آقا بالای سر زن می آمد ونسخه های یکوجبی برایش مینوشت، بسیار کوتاه قد: پسره یکوجبی چه حرفهای بزرگ بزرگ می زند
فرهنگ لغت هوشیار

نیم وجبی

نیم وجبی
نیم وژگ کوتوله پارسی است آنچه که طول یا ارتفاعش معادل نیم وجب باشد، بسیار کوتاه کوتاه قد
فرهنگ لغت هوشیار

نیم وجبی

نیم وجبی
بسیار کوتاه، کوتاه قد، آن چه که طول و ارتفاعش معادل نیم وجب باشد
نیم وجبی
فرهنگ فارسی معین

نیم وجبی

نیم وجبی
که به اندازۀ نیم وجب است، کوتوله. خردجثه. کوتاه قد، در تداول، دشنام گونه ای است که اطفال را گویند. (یادداشت مؤلف). به اطفال یا اشخاص کوتاه قامت گویند تحقیر را
لغت نامه دهخدا