تیر بی ارزش که چون بیندازند جستجوی آن نکنند، تیر کوچکی است که پیکان باریکی دارد و بغایت دور رود: باز در مغرب یک اندازان زخون آفتاب پروز دراعه افلاک گلگون کرده اند. (مجیربیلقانی)، تیری که پیکان دو شاخ دارد تیری که بیکبار انداختن کار دشمن را بسازد: تازند برهدف سینه ما چرخ را هیچ یک انداز نماند. (اثیراخسیکتی)
تیرانداز ماهری که با یک بار تیر انداختن شکار یا دشمن را از پا درآورد، برای مِثال ناوکی کز غمزۀ چشم یک اندازش بجست / گرچه از دل بگذرد پیکانْش در بر بشکند (مجیرالدین - ۷۹)، کنایه از نوعی تیر کوچک
بیلچه ای دارای دسته کوتاه که از حلب آهن مس و نقره سازند و بدان خاکروبه و خاکستر و غیره بدور اندازند، سنگ انداز برج و قلعه و حصار، ساحر جادوگر، آنچه که در آن خاک ریزند خاکریز، پارچه ای که دور سایبان و شامیانه کشند