معنی هنگامه نهادن - فرهنگ فارسی معین
معنی هنگامه نهادن
- هنگامه نهادن((~. نَ دَ))
- برپا کردن مجلس نقّالی و شعبده بازی
تصویر هنگامه نهادن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با هنگامه نهادن
هنگامه نهادن
- هنگامه نهادن
- بر پا کردن معرکه (نقالیبازیگر مشعبدی مارگیری و غیره) : چند هنگامه نهی هر طرفی بهرطمع توپراکنده شدی جمع نشد هیچ تسو
فرهنگ لغت هوشیار