جدول جو
جدول جو

معنی همبرگر

همبرگر((هَ ب گ))
گوشت چرخ کرده که گرد و پهن نموده و در تابه سرخ کنند
تصویری از همبرگر
تصویر همبرگر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با همبرگر

آمارگر

آمارگر
آنکه ماء مور انجام دادن امور مربوط به آمار است ماء مور احصائیه
آمارگر
فرهنگ لغت هوشیار

هم دگر

هم دگر
یکدیگر: مومنان آیینه همدیگرند این خبر می از پیمبر (صلی الله علیه وآله) آورند. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

آمارگر

آمارگر
آن که مأمور انجام دادن امور آمار است، مأمور احصائیه
آمارگر
فرهنگ فارسی معین

آمارگر

آمارگر
مأمور انجام کارهای آمار. مأمور احصائیّه. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا

خمیرگر

خمیرگر
خمیرگیر. خمیرساز. سازندۀ خمیر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شمارگر

شمارگر
شمارنده. محاسب. حسیب. حاسب. (یادداشت مؤلف). شمارگیر، دانشمند حساب و عدد. (یادداشت مؤلف). رجوع به شمارکار و شمارگیر شود
لغت نامه دهخدا

همدیگر

همدیگر
همدگر. گویا در استعمال قدما از ’همدیگر’ معنی همه و جماعت ملحوظ است و از یکدیگر از هر سو یک تن. (یادداشت به خط مؤلف). یکدیگر. رجوع به همدگر شود
لغت نامه دهخدا