جدول جو
جدول جو

معنی هم بستر

هم بستر((هَ. بَ تَ))
یار و رفیق بستر، زن و مرد که با هم در یک بستر بخوابند
تصویری از هم بستر
تصویر هم بستر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با هم بستر

هم بستر

هم بستر
کسی که با دیگری در یک بستر می خوابد، زن و مردی که با هم در یک بستر بخوابند
هم بستر
فرهنگ فارسی عمید

هم بستر

هم بستر
همخواب. (آنندراج). ضجیع. مضاجع. (یادداشت مؤلف). همسر. هم بالین:
ملک پنداشت کآن هم بستر او
کنیزک شمع دارد شکّر او.
نظامی.
گل بر شاخسار سبز و تر هم بستر خار. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

هم بسته

هم بسته
فلزی که با یک یا چند فلز دیگر ترکیب شده باشد، همجوش، آلیاژ
هم بسته
فرهنگ فارسی عمید