جدول جو
جدول جو

معنی هم بازی

هم بازی
کسی که با شخص یا اشخاصی دیگر بازی کند، هنرپیشه ای که با هنرپیشه دیگر در فیلم یا نمایش نامه ای بازی کند
تصویری از هم بازی
تصویر هم بازی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با هم بازی

هم بازی

هم بازی
کسی که با دیگری بازی می کند، دو نفر که با یکدیگر بازی کنند
هم بازی
فرهنگ فارسی عمید

هم بازی

هم بازی
دو کودک که با یکدیگر بازی کنند یا دو حریف که نرد و شطرنج و یا قمار بازند:
به راستی که نه هم بازی تو بودم من
تو شوخ دیده مگس بین که می کند بازی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

دم بازی

دم بازی
تملق و چاپلوسی، فریب. (ناظم الاطباء). و رجوع به دم باز شود، ریشخند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

هم رازی

هم رازی
همرازی. راز گفتن و راز شنیدن. رازداری. حفظ سِر: با ملأ اعلی به انبازی هرچه تمامتر همرازی کردند. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا

همبازی

همبازی
شریک بودن. همباز بودن. انبازی. شرکت. رجوع به همباز شود
لغت نامه دهخدا