جدول جو
جدول جو

معنی هفت کشور

هفت کشور((~. کِ وَ))
هفت اقلیم، هفت زمین، کنایه از تمام کشورهای روی زمین
تصویری از هفت کشور
تصویر هفت کشور
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با هفت کشور

هفت کشور

هفت کشور
هفت اقلیم، تمام مناطق مسکونی روی زمین، هفت کشور. در باور قدما، ربع مسکون را به هفت اقلیم تقسیم می کردند، دنیا
هفت کشور
فرهنگ فارسی عمید

هفت کشور

هفت کشور
هفت اقلیم. هفت قسمت بزرگ جهان قدیم:
زمین هفت کشور به شاهی تو راست
سپاهی و گاهی و راهی تو راست.
فردوسی.
به هر هفت کشور همی بنگرید
که آید نشانی ز بیژن پدید.
فردوسی.
پس آن جام بر کف نهاد و بدید
در او هفت کشور همی بنگرید.
فردوسی.
همیشه شاد و خندان باد و دلشاد
ملک محمود شاه هفت کشور.
فرخی.
مهتران هفت کشورکهتران صاحبند
هر کسی کاو کهتر صاحب بود مهتر شود.
فرخی.
گرفت از ماه فروردین جهان فر
چو فردوس برین شد هفت کشور.
عنصری.
ز بانگ بوق و هول کوس هزمان
درافتد زلزله در هفت کشور.
عنصری.
خرد را اتفاق آن است با توفیق یزدانی
که فرمان میدهند او را بر این هر هفت کشورها.
منوچهری.
بنا چون بی خداوندی نباشد
نباشد بی خدایی هفت کشور.
ناصرخسرو.
بدین هر چهار ای شه هفت کشور
نیاید کس از هفت و چار تو افزون.
سوزنی.
زآن سعادت که در سرت دانند
مقبل هفت کشورت خوانند.
نظامی.
وآن سراچه که هفت پیکر بود
بلکه ارتنگ هفت کشور بود.
نظامی.
بدین راستی بود پیمان او
که شد هفت کشور به فرمان او.
نظامی.
هفت کشور نمی کنند امروز
بی مقالات سعدی انجمنی.
سعدی.
شیراز و آب رکنی و آن باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است.
حافظ.
رجوع به هفت اقلیم شود
لغت نامه دهخدا

هفت کشخور

هفت کشخور
هفت کشور: بقا باد پادشاه دادگر و خسروهفت کشخور را. (سندبادنامه). رجوع به هفت کشور شود
لغت نامه دهخدا

هفت کار

هفت کار
چیزی که در آن هفت رنگ به کار رفته باشد، برای مِثال باز فراش چمن یعنی نسیم نوبهار / بر چمن گسترده فرشی از پرند هفت کار (ابن یمین - ۵۵۰)
هفت کار
فرهنگ فارسی عمید

هفت دور

هفت دور
هفت دور ومدن که هر دوری شامل هزارسال است وتعلق بیکی از هفت سیاره دارد وچون هزار سال تمام شود دور سیاره دیگر آغاز گردد. این ادوار رااززحل آغازکنندوبترتیب فرودآیندتا بماء (قمر) رسند. زحل مشتری مریخ شمس (آفتاب) زهره عطارد قمر واکنون مادر دور قمرهستیم. توضیح بعضی گویند هر دوری هفت هزارسال است و مجموع ادوار چهل ونه هزارسال باشد و چون این ادوار تمام شود قیامت قایم گردد
فرهنگ لغت هوشیار

هفت نور

هفت نور
هفت شید هفت از هفتان نورهای هفت سیاره: (وهفت نور بتابد چنانک هریک را ازو پذیرد باندازه لطافت نار) (ابوالهیئم)
هفت نور
فرهنگ لغت هوشیار

هفت کول

هفت کول
درختچه ای ازتیره بداغ هاکه دارای برگهای متقابل است. گلهایش دارای تقسیمات 5 تایی ودارای آرایش دیهیم است. میوه اش سته است ودرحدود صدگونه ازاین گیاه شناخته شده که همگی درمناطق معتدل منجمله جنگلهای شمال ایران میرویند، مخرا زیندار گرمه شو پلاخور
فرهنگ لغت هوشیار

هفت کار

هفت کار
چیزی که دارای هفت رنگ باشد: (بازفراش چمن یعنی نسیم نوبهار برچمن گستردفرشی ازپردهفت کار) (این یمین)
هفت کار
فرهنگ لغت هوشیار