معنی هرزه - فرهنگ فارسی معین
معنی هرزه
- هرزه((هَ زِ))
- بیهوده، یاوه، بیکاره، زن بدکاره
تصویر هرزه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با هرزه
هرزه
- هرزه
- کسی که خلاف ارزش های اجتماعی عمل می کند، بی بند و بار، گیاهی که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند، زشت، رکیک، یاوه، بیکاره، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
هرزه
- هرزه
- الواط، بی سروپا، سلیطه، عیاش، فاجر، فاسد، فاسق، لاابالی، لات، لوده، ول، ولگرد، ویلان، بی حاصل، بی فایده، بیهوده، عبث، مهمل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آرزه
- آرزه
- خاکی که با کاه آمیزند و گل سازند و بر دیوار و بام خانه مالند کاهگل
فرهنگ لغت هوشیار