هر هر راندن و خواندن گوسفندانهر را از بر ندانستن: نیکویی را از بدی تمیز ندادن، چیزی ندانستن، چیزی نفهمیدن فرهنگ فارسی عمید
هر هر آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه ای رود، هر جایی، بی پایه، بی اساس، بی ربط فرهنگ فارسی معین