معنی هر - فرهنگ فارسی معین
معنی هر
- هر((هَ دَ))
- آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه ای رود، هر جایی، بی پایه، بی اساس، بی ربط
تصویر هر
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با هر
هر
- هر
- راندن و خواندن گوسفندان
هر را از بر ندانستن: نیکویی را از بدی تمیز ندادن، چیزی ندانستن، چیزی نفهمیدن
فرهنگ فارسی عمید